عشق وعاشقی
شکست عشقی خوردن جوانان
پنج شنبه 12 خرداد 1390برچسب:, :: 16:40 :: نويسنده : مسلم یوسفی
اول خیلی ساده بود می دیدمش و از نظر می گزراندمش.
کمی که گذشت حسی درونم به وجود آمد! نمی دانستم چیست؟ فقط قلبم را می سوزاند!گذشت تا روابط بیشتر شد و من کم کم دانستم که غوغای درونم همان عشق بی افسار است! از آن به بعد اگر نمی دیدمش سخت افسرده و غمگین می شدم! روز به روز علاقه ام به او بیشتر می شد و کم کم داغ دوری او باعث شد که نتوانم تحمل کنم و راز دلم را به او گفتم! از همان ابتدا مرا نفهمید! نمی دانستم آیا واقعا مرا دوست دارد یا نه؟رفتارش مرا عذاب می داد! ولی نگاهش چیز دیگری می گفت. ۳سال گذشت و من ندانستم که او مرا می خواهد یا نه؟ سرانجام انتظار به سر رسید و نامه معشوق ،مرا در دریایی از شادی غرق کرد . . .
نظرات شما عزیزان:
|
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|||
|